و میتوان گفت اصل لذت بخش بودن زندگی در انسانها همین ابراز و احساس توجه و دقت و گفتو گو و برقرار ی ارتباط با دیگر انسانها است. اموزه با روند رو به افزایش شکلگیری فضاهای مجازی و دوستان مجازی میتوان گفت دیگر ایجاد روابط عاطفی نیز به شکل مجازی طبیعی شده است. شکل گیری ابازهای اتباطی در فضای مجازی همچون وایبر، تلگرام، واتیاپ، فیسبوک که هر یک هراز چند گاهی مورد توجه واقع شدند و برخی با ریزش کاربر و برخی دیگر با اقبال خوب و کاربردی دایمی روبرو شدند، یکی از مصادیق نیاز انسانها به برقرار ارتباط است. در ایام کرونا طی سال اخیر بیشتر سطح روابط افراد با یکدیگر در جامعه از طریق فضای مجازی صورت گرفته است. در مباحث متعددی همچون آموزش، کارهای اداری و سازمانی، خرید، فروش، دریافت خدمات شهری، بانکی، پست و حتی ویزیت و تجویز داروی پزشکی نیز به صورت مجازی در مواقع قرنطینه صورت گرفت.
با شروع فصل پاییز و مهر ماه و شروع سال تحصیلی به دلیل حضور مهمان ناخوانده ویروس کرونا، کلاسها در کلیه سطوح به صورت مجازی برگزار گردید. در مقطع تحصیلی پایینتر از جمله در گروه کودک و نوجوان با توجه به عدم آموزش صحیح به کارگیری و استفاده از فضای مجازی و موبایل که در بیشتر مواقع از ناآگاهی و دانش اندک والدین سرچشمه میگیرد، جامعه با چالش و مشکل جدیدی مواجه شد. (مومو) میهمان خود دعوت کردهای که ابتدا در فیس بوک و بعد در واتساپ با تماس با دانشاموزان آنها را وارد بازی توام با وحست و ترس میکرد که فرد میبایست تن به اطلاعت از دستورات مومو میداد و گرنه تهدید میشد و برای کودکان ما که اکثرا رابطه توام با پنهان کاری و یا ترس فزاینده بی پایه و اساس را تجربه میکند شروع دوران پر مشقت و مصیببار تا جایی که به آسیب به خود تن دردهند.
این که همواره بایست نظارت بر رسانهها و فضای مجازی صورت بگیرد در جای خود محفوظ است و این که والدین باید به سطح مطلوبی از آگاهی برسند تا بتوانند به فرزندان خود آموزش دهند و در مدرسه نیز آموزش به جای ایجاد ممنوعیت میتواند بسیار بکارگیری این فضا را امنتر سازد نیز در جای خود قابل بحث. اما به راستی چرا احساس عدم امنیت و ترس از تبعیت نکردن در کودکان و نوجوانان ما وجود دارد؟ کدام مرجع و منبع و یا کدام کتب درسی کودکان ما را به تفرک نقاد وامیدارد تا در زمان روبهرویی با مسایل ذهن تحلیلگر داشته باشند و زود باور نباشند یا بتوانند حل مساله داشته باشند و یا برونریزی کنند؟ و سوال دیگر اینکه آیا اصلا والدین این فرزندان خود ذهن تحلیلگر و منتقد دارند و یا مهارت جراتمندی و حل مساله را بلد هستند؟
بنظر میرسد زمان آن رسیده است بار دیگر مهارتهای در نظر گرفته شده برای آموزش به کودکان در مدرسه بطور رسمی یا در كلاسهاي فوق برنامه مورد بازنگري قرار گيرد و اين بار نه براي ارائه به عنوان بيلان كاري بلكه در سطحي كاربردي و مفيد فايده به كودكان و نوجوانان و حتي والدين آنها ارايه و آموزش داده شود.